فکرت که از سرم میگذرد
دهانم صدای قطار میدهد
راه میفتم
شبیه باد گمشدهای
به موج موهای تو پناه میبرم
قطار خستگی
با هزار اسب خمار در سرم
چشمهای تو ، چشمهای تو ایستگاه آخرم
آنقدر پرندهام
که بر ترقوهات لانه کنم
نامت را در خاک شب بکارم
ماه را در دهانم برایت بیاورم
چشمهای تو ، چشمهای تو
ایستگاه آخرم