یه حافظ توی دستاتُ
موهات آبشارِ روی شونه هاته
نگاهم تویِ جمع مبهوتِ
چالِ سرخ گونه هاته
دل من زیرورو شد زیرِ این
کُرسی که رو بروم نشستی
قشنگ شد با تو یلدامو خدا فهمید
آرزوم تو هستی
میکوبه به تنِ شیشه سرانگشتایِ بارون
تویی دلدارمُ خوبه چقدر حالِ دوتامون
با تو از دل پاییز میرسم ب زمستون
سلام آذرم رو تو به دی ماهم برسون
میکوبه به تنِ شیشه سرانگشتایِ بارون
تویی دلدارمُ خوبه چقدر حالِ دوتامون
با تو از دل پاییز میرسم به زمستون
سلام آذرم رو تو به دی ماهم برسون
شد شب، شب یلدا و من و تو تا خود فردا
میزنیم زیرِ بارونای این شهر قدم
با تو من کل دنیارو میبینم شکل رویا و
نم موهات چه کرده با دل شبم
نقل و نبات امشب غزل حافظِ
افتادی تو فالم مثال یه معجزه
نگاه من مات اون چشمای نافذ
خاطره هامون امشب ثبت میشه تو حافظه
میکوبه به تنِ شیشه سرانگشتایِ بارون
تویی دلدارمُ خوبه چقدر حالِ دوتامون
با تو از دل پاییز میرسم به زمستون
سلام آذرم رو تو به دی ماهم برسون
میکوبه به تنِ شیشه سرانگشتایِ بارون
تویی دلدارمُ خوبه چقدر حالِ دوتامون
با تو از دل پاییز میرسم به زمستون
سلام آذرم رو تو به دی ماهم برسون
تویی هدیه ی امسالم تو که جون منی
تو خوب میدونی که وصلهی این جون و تنی
تویی جانان من، پاییزم و باران من
شدی یلدای من، یلدای بی پایان من