بدو خوبتو فراموش میکنم
من با نبود تو سازش میکنم
تاحالا هزار دفعه گفتی میرم
واسه رفتن تو خواهش میکنم
چی بهم دادی جز این درد عمیق
بودن و نبودنت مصیبته
بهتره بری دیگ بی فایدست
مردن عشق بین ما حقیقته
فصل غمگینیه پاییز و بارون
من کنار پنجره بی تو نشستم
مردن برگا و این شهر پر از غم
حس غمگینی داره چشمامو بستم
ساعت پنج میشه و بازم دوباره
میزنم بیرون به یاد هر دوتامون
تو یه کافه بی تو تنهایی میشینم
از تو کافه غروبه شهرو میبینم
گفته بودم که بری برنمیگردی
گفته بودی بی من هیچ جای نمیری
پشت پا زدی به هر قولی ک دادی
حالا میتونی بری هرجا که میری
یخ زده دستای من تو این حوالی
سراغی از تو از خاطره ها نیست
تنها دلخوشیم شده همین خیابون
حال من خوب نمیشه این ادعا نیست
فصل غمگینیه پاییز و بارون
من کنار پنجره بی تو نشستم
مردن برگا و این شهر پر از غم
حس غمگینی داره چشمامو بستم
ساعت پنج میشه و بازم دوباره
میزنم بیرون به یاد هر دوتامون
تو یه کافه بی تو تنهایی میشینم
از تو کافه غروبه شهرو میبینم