بیا چند تایی شمع توی خونه روشن کن
بیا تنهایی رو واسه من قدغن کن
بیا از توی کوچه ی قلب من رد شو
بیا پیرهن عشقو خودت تن من کن
من از این همه تنهایی خستم و خستم
یکی دستشو کاش بذاره تو دستم
مثلا مثلا مثلا مثلا تو مثلا مثلا مثلا مثلا تو
سر تکون دادی یعنی آره که این یعنی بهم دلت یه حسی داره
نگام میکنی از حال میرم تو تو چشمات انگار بی حسی داره
چه حسی داره باهم باشیم چی چشمایی داره عین نقاشی
یه فالگیر یه روز یه چیزایی گفت چقده عیف حرفاشی
من این حال قشنگو از تو دارم از تو دارم
من از وقتی که دیدم تورو بی قرارم بی قرارم
تو یعنی منو دلتنگم کنی و منو دلگرمم کنی و
همیشه مال من باشی تو بخندی منو ذوق مرگم کنی
یه چی خواستم ازت مال من باش فقط
کسی بهت گفت سلام تو جواب نده و منو بنداز وسط
من تو دستم یه قلب تو دستت یه تیر
بذارش توی کمون و نشونه به سمت قلبم بگیر
منو زندونی کن تا ابد تو دلت میمیرم نه بگی
اینجوری که من دل بستم بهت