تو را میدیدمت یک دل سیر قبل رفتن
اگر این گریه ها راه چشمانم نمی بست
تو را با جان صدایت میزدم من
اگر بی موقع بغض من نمیشکست
داغ دیدن دوباره ی تو ماند به این دلم
بعد تو با اینهمه دلتنگی آخر چه کنم
جان رسیده به لبم برگرد تو ای آرام قلبم
رفیق نیمه راهم
کجایی بیقرارم
نه خداحافظ نه بدرود
این چه رسمی از وداع بود
پریشان کردی حالم
من آنقدر بعد تو عمری ندارم که زمان شاید فراموشی بیارد
تو چه دانی که حال این منِ دیوانه را دیوانه داند
امان از دستِ این دل
بگو دوری تا کِی
رفیق نیمه راهم
کجایی بیقرارم
نه خداحافظ نه بدرود
این چه رسمی از وداع بود
پریشان کردی حالم