تو این قفس زندون خدا حال من اینه
شکسته ام شکسته زخمی دارم تو سینه
نفرین بر تو زمونه که رسمت شده کینه
نفرین بر تو زمونه که رسمت شده کینه
ای داد بی داد شدم زندونی غم
ای داد بی داد منم اسیر و ماتم
تنهایی تنها شدم تو اوج غربت
آب شده ام من ذره ذره و کم کم
آب شده ام من ذره ذره و کم کم
ای داد بی داد شدم زندونی غم
ای داد بی داد منم اسیر و ماتم
تنهایی تنها شدم تو اوج غربت
آب شده ام من ذره ذره و کم کم
آب شده ام من ذره ذره و کم کم
یه زندونی تنها رفیقم میله زندون
با یک گلوی زخمی بایه صدای بی جون
میخونم از دردی که خوردیم از رفیقامون
میخونم از دردی که خوردیم از رفیقامون
ای داد بی داد شدم زندونی غم
ای داد بی داد منم اسیر و ماتم
تنهایی تنها شدم تو اوج غربت
آب شده ام من ذره ذره و کم کم
آب شده ام من ذره ذره و کم کم
ای داد بی داد شدم زندونی غم
ای داد بی داد منم اسیر و ماتم
تنهایی تنها شدم تو اوج غربت
آب شده ام من ذره ذره و کم کم
آب شده ام من ذره ذره و کم کم