هنوزم از تو دل کنده ام
اشکی که مانده پشت خنده ام
حرف تازه ای نمانده
این سکوت رفتن تو
زخم کهنه ای به قلب من نشانده
قلب ساده بی گناه بود
من چه کرده ام که رفتی
تو بگو کجای کارم اشتباه بود
یوسف گمگشته ای در دلم
طوفان زده بی تو در ساحلم
نفسم بنده تو است ، تو آه منی
با آنکه شدی تو بر من روا
من خسته شدم از این انتظار
هنوز همان عشق چشم سایه منی
گردوخاکی که نشسته به دل برگردو ببین
کشتیم بی تو نشسته به گل برگردو ببین
با همه مردم شهر به جز تو غریبم
خاطراتی که از تو فقط شد نصیبم
از آن لحظه ای که تو را دیده بودم
من از عشق انقدر نرنجیده بودم
یوسف گمگشته ای در دلم
طوفان زده بی تو در ساحلم
نفسم بنده تو است ، تو آه منی
با آنکه شدی تو بر من روا
من شدم از این انتظار
همان عشق چشم سایه منی