چرا تو جلوه ساز اين، بهار من نمي شوي؟
چه بوده آن گناه من، كه يار من نمي شوي؟
بهار من گذشته شايد
...شكوفه ي خيال تو، شكفتـــــــه در خيال من
چرا نمي كني نظر، به زردي جمـــــــــال من؟
بهار من گذشته شايد
تو را چه حاجت نشانه ي من
تويي كه پا نمي نهي به خانه ي من
چه بهتر آنكه نشنوي ترانه ي من
نه قاصدي كه از تو آرد، گهي به سوي من پيامي
نه رهگذاري از تو آرد، بــــــــراي من گهي پيامي
بهار من گذشته شايد
غمت چو كوهي، به شانه ي من
ولي تو بي غم از غم شبانه ي من
چو نشنوي فغان عاشقانه ي من
خدا ترا از من نگيرد، نديـــدم از تو گرچه خيري
به ياد عمر رفته گريم، كنون كه شمع بزم غيري
بهار من گذشته شايد
چرا تو جلوه ساز اين، بهار من نمي شوي؟
چه بوده آن گناه من، كه يار من نمي شوي؟
بهار من گذشته شايد
شكوفه ي خيال تو، شكفته در خيال من
چرا نمي كني نظر، به زردی جمال من؟
بهار من گذشته شايد
غمت چو كوهي، به شانه ي من
ولي تو بي غم از غم شبانه ي من
چو نشنوي فغان عاشقانه ي من
خدا ترا از من نگيرد، نديـــدم از تو گرچه خيري
به ياد عمر رفته گريم، كنون كه شمع بزم غيري
بهار من گذشته شايد
چرا تو جلوه ساز اين، بهار من نمي شوي؟
چه بوده آن گناه من، كه يار من نمي شوي؟
بهار من گذشته شايد
شكوفه ي خيال تو، شكفته در خيال من
چرا نمي كني نظر، به زردي جمـــال من؟
بهار من گذشته شايد