تو میدانی وقتی که دلت میگرد کجا باید بروی؟ سبزمیدان
وقتی که آن ابر سیاه روی سرت شروع به باریدن میکند غروب جمعه ها را چه کسی میداند که کجا باید برویم؟
او سبزمیدان
او سبزمیدان
دل ما هم گرفته ما هم میخواهیم بباریم غم و غصه را دور بریز و برویم سبز میدان
کشتای محلی (نوعی نان که با کدو تهیه میشود بر روی تنورهای دستی کنار خیابان پخت میشود ) با یک چای آلبالو یک تار زن آن گوشه میگوید جینگ جینگ جینگ
دست میزنی و از تمام وجود شادی میکنی گنجشک آن گوشه میگوید جیک و جیک جیک
او سبزمیدان
او سبزمیدان
دل ما هم گرفته ما هم میخواهیم بباریم مشکلات و گره ها را باز کن و برویم سبز میدان
وقتی که مشاهیر گیلان را میبینی کلاه از سرت می افتد
پیر مرد و پیر زن، همه شاد و خوشن دنیا دو روز است یک روزش را بیا سبزمیدان