از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم
هنوز پیرهنم را، نشُسته می پوشم
هنوز بوی تو از تار و پود زندگی ام
نرفته است که خود را به عطر بفروشم
«««قسم به بوسه ی آخر، قسم به اشک تو
هنوز پیرهنم را، نشُسته می پوشم
به بوسه ای که گرفتم در آخرین دیدار
برای بوسه ی دیگر دوباره می کوشم»»»
عجب مدار، از این جوششی که در من هست
که من به هرم نفس های توست ، می جوشم
کجا به پیری و سستی و ضعف روی آرم
منی که آب حیات از لب تو می نوشم