بغض فروردین رسید و غصه سالم را گرفت
باز بارانی که می بارید حالم را گرفت
تنگ دلتنگِ از نبود ماهی قرمز شکست
در گلویم ناگهان بغض خداحافظ شکست
آمدم چیزی بگویم غم صدایم را گرفت
سایه اش در زیر باران دست هایم را گرفت
راه رفتم با خیالش بی خیال رفتنش
توی گوشم بود تکرار «عزیزم» گفتنش
بی تو بی نشانی ام
به گریه می نشانی ام
مرا مکش به زخم خاطره ها
من خسته ام از این هوا
از قلب سرد کوچه ها
از انتظار پشت پنجره ها
راه رفتم در مسیر روزهای بودنش
گم شدم در آرزوی چشمهای روشنش
سالِ بی او روزگارم غیر تاریکی نبود
عیدِ بی لبخند او را حالِ تبریکی نبود
کاش در آن روزهای خوش زمان می ایستاد
کاش در روز قرار ما جهان می ایستاد
چشمهایش خنده اش عشقش خیالم را گرفت
باز بارانی که می بارید حالم را گرفت
بی تو بی نشانی ام
به گریه می نشانی ام
مرا مکش به زخم خاطره ها
من خسته ام از این هوا
از قلب سرد کوچه ها
از انتظار پشت پنجره ها