(به سرم زد)
در شأن تو نيست اين همه بد بيني
تو گفتي به اين رابطه خوش بيني
گيرم كه دلت جاي ديگر باشد
گوش شيطان از اين حرفم كر باشد
حيف است بروي به خدا از قلبم
پرت تو شده اين حواس پرتم
پايان شبم آسماني ابري ست
اين عشق كه ميگويند عجب درديست
به سرم زد ببرم عقل و دل و جانت را
بشوم صاحب قلبت ببرم عشقت را
تويي زيباي بي همتا
به دل افتاده كه درمان من بيماري
به دل افتاده كه با من تا ابد ميماني
تو جاني و جهاني
مهر تو اي يار به قلبم افتاد
خدا تورا هديه به جان من داد
گل روي ماهت دل از دلم برد
تير نگاهت به چشم من خورد
به سرم زد ببرم عقل و دل و جانت را
بشوم صاحب قلبت ببرم عشقت را
تويي زيباي بي همتا
به دل افتاده كه درمان من بيماري
به دل افتاده كه با من تا ابد ميماني
تو جاني و جهاني