باز شب شد
باز باران
پرسه های
بی سرانجام
بعد تو
باز شب شد
باز افسوس
مانده ام
تنها و مایوس
بعد تو
در خیالم
با تو هستم
در حقیقت
دوری اما
دور دور
بی تو تنها
بی تو سردم
بی تو زخمم
بی تو دردم
بی غرور
من هر چه نزدیکت شدم، مؤمن به دوری گشتهای
از هر مسیری آمدم، از راه دیگر رفتهای
من ماه پنهان پشت ابر، در چشم تو نادیدهام
خونی نمانده در رگم، از بس که خون باریدهام
چشم من دیده که رفتی
وقت آن شد این خبرا
به دلم آرام بگویم
چاره ای دیگر نمانده
پر شده در گوش این شهر
مرگ تنها آرزویم
من هر چه نزدیکت شدم، مؤمن به دوری گشتهای
از هر مسیری آمدم، از راه دیگر رفتهای
من ماه پنهان پشت ابر، در چشم تو نادیدهام
خونی نمانده در رگم، از بس که خون باریدهام