دور باطل زده این آوازه خون
نتونسته حرفاش ُ هیچوقت بگه
حالا گیتار روی دوشش میخونه
میخواد از تابوی این کابوس بره
از شبایی که جای کتاب شعر
فرمولای کاغذی رو حفظ میکرد
از تموم خنده های مصنوعیش،
توی لحظه های درد بالای درد
حالا پرواز کردن ُ بلد شده
مرد بال بسته ی خاک انتظار
از همه خطای قرمز رد شده
زده بیرون از اون همه حصار
زندگی کوتاه مثل موی تو
توی قلب من پر از شوق سفر
دوست داره جاده رو برعکس بدوه
یا خلاف شنا کنه، این یه نفر
من مسیرم شکل این آدما نیست
واسه حرف پوچشون ، نمیمونم
نتونستم حرفام ُ هیچ جا بگم،
حالا وقتشه که آواز بخونم
حالا پر باز کردن ُ بلد شدم
قلب من، این روزا مثل بالمه
از روی خطای قرمز رد شدم
این صدای تپش خوشحالمه