تا که چشمم به مه روی تو افتاد
حادثه در دل این حادثه رخ داد
هم دلم رفته از این سینه به سویت
هم گره خورده تقدیرم به مویت
عشق بی چون و چرای تو دمی چند؟
ناز چشم دل ربای تو دمی چند ؟
نفسی بی تو ، نفس گیر ترین است
به گمانم که دلم عشق همین است
تو که محبوب ترین حالِ جهانی
تویی که خوب ترین عشق زمانی
کاش از چشم من این قصه بخوانی
کاش با عشق در این خانه بمانی
تو نفس این خانه ای ، به هر بهانه ای
به دل من آتش نزن ای عشق
دل من از آنِ تو شد ، آوازه خوان تو شد
پس نده آن را به من ای عشق