تو تعبیر یه خواب کهنه بودی
که هرشب تو سرم تکرار میشد
قدم برداشتی هربار سمتم
یه حسی تو دلم بیدار میشد
تو آغوش تو هرگز حس نکردم
روشونم بار سنگین زمونو
دوتا دستای تو محدود میکرد
دو سمت شرق و غرب این جهانو
چشای خواب بیدار تو هر روز
برام روز و شب و ترسیم میکرد
خدا چیزی شبیه زندگی رو
میون ما دوتا تقسیم میکرد
یه کعبه ساختی از آرزو هام
منو دور خودت پرگار کردی
خدا دنیامون شش روزه بنا کرد
تو یک شب رو سرم آوار کردی
جای تو کنج این ویرونه هرشب
دارم از بی تو بودن سیر میشم
تو مثل بچه ها آروم و خوابی
من از دور از تو بودن پیر میشم