باید که بسوزم
در حسرت عشقت
تو که رفتی و ناپیدایی
حالا تو بگو من
باسوز نگاهت
چه کنم با این غم تنهایی
وقتی که بیایی
از راه جدایی
منه سرد
دلگرم تو خواهم شد
بایدکه بمانم
ای جانو جهانم
که وصالت مرحم جانم شد
تو نبض صدایی
تو که ماهی
تو کجایی
اکنون تو بگو من چه کنم تا که بیایی
با یاد تو مستم
پیمان نشکستم
چون یاد تو در دل من شد مرحم تنهایی
تو نبض صدایی
تو که ماهی
تو کجایی
اکنون تو بگو من چه کنم تاکه بیایی
بایاد تو مستم
پیمان نشکستم
چون یاد تو در دل من شد مرحم تنهایی
بی تو هر شب
نام زیبای تو اینجا مانده بر لب
بعداز آن شب
جام من میسوزد از دوریت از تب
میسوزم از تب
تو نبض صدایی
تو که ماهی
تو کجایی
اکنون تو بگو من چه کنم تا که بیایی
با یاد تو مستم
پیمان نشکستم
چون یاد تو در دل من شد مرحم تنهایی
تو نبض صدایی
تو که ماهی
توکجایی
اکنون تو بگو من چه کنم تا که بیایی
با یاد تو مستم
پیمان نشکستم
چون یاد تو در دل من شد مرحم تنهایی