آنکه بیباده کند جان مرا مست کجاست
و آنکه بیرون کند از جان و دلم دست کجاست
و آنکه سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنکه سوگندِ من و توبهام اشکست کجاست
و آنکه جانها به سحر نعرهزنانند از او
و آنکه ما را غمش از جای ببردهست کجاست
جانِ جانست وگر جای ندارد چه عجب
اینکه جا میطلبد در تنِ ما هست کجاست
عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد
و آنک او مست شد از چون و چرا رست کجاست
بیت آواز ؛
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد