دم دمِ صبح
خورشید منو لمس کرد
چشمات منو حبس کرد
تا چشم تو چشم شدم باهات
همه چی زود فرق کرد
با اون نگات
تو ببین چیکار باهام کردی
که من دلم لرزید
چشمات کارشو بلده اینو دلم فهمید
…
تا که دست میکشی رو سرم
جون میگیره کلِ تنم
با تو خیلی خوبه خاطره بازی
گرگ و میشِ دریا
تو پیشمی اما
به بودنت از همیشه تشنه ترم
…
بشه شب بشه صبح بشه هر چی
میمونم من کنار تو تا آخرش خودم
میتونی به من تکیه کنی
اصلاً آب تو دلت تکون نخوره تو گلم
…
تا که دست میکشی رو سرم
جون میگیره کلِ تنم
با تو خیلی خوبه خاطره بازی
گرگ و میشِ دریا
تو پیشمی اما
به بودنت از همیشه تشنه ترمه