ببین مادر، ببین مادر، ببین مادر زمستونه
ببین احوالم و که مثل موی تو پریشونه
واسم رخت عزا تن کن، همینجا شمع روشن کن
که امشب حال من عین شب شام غریبونه
حدیثی آیه ای چیزی بخون مادر پریشونم
پریشونم که اینجایی و از چشم تو پنهونم
بغل وا کن که مثل پروانه های پیرهنم
شاید بتونم تیکه هام توی آغوشت بچسبونم
یه جوری گریه کن دنیا بفهمه مادرم اینجاست
تو میدونی فقط که پلک های آخرم اینجاست
صدای گریه هات و میشنوم دستات و میبینم
بهم نزدیک شو، نزدیک سنجاق سرم اینجاست
جهان دیوونه ای بی درسر میخواست من بودم
من بودم که اهل سوختن بودم که اهل ساختن بودم
دلم میخواست از این لحظه های سرد بی وزنی
به آغوش تو برگردم اگر چه بی بدن بودم
ببین مادر، ببین مادر، ببین مادر زمستونه
ببین احوالم و که مثل موی تو پریشونه
واسم رخت عزا تن کن، همینجا شمع روشن کن
که امشب حال من عین شب شام غریبونه