تو پرستاری و خورشید شبی
تو پرستاری و یک عمر خطر کرده دلت
تا دل اهل زمین شاد بماند هردم
مثل خورشید سرِظهر سراسر نوری
گرچه بامرگ گلاویز شوی هرلحظه
دیر یا زود شب تیره به پایان برسد
درد و بیماری و رنج
کوله بار نحس خود را ز زمین جمع کند
و دوباره لبخند
و دوباره امید
به جهانی که پر از عطر عمیق مرگ است
بی صدا می بارد
و تو ای فرشته ای پیک امید
و تو ای سپید پوش خسته ی بی تردید
به خداوند جهان
قبله گاه اهلِ عالم هستی
و دوباره لبخند و دوباره امید