کاغذ سفید و پاره ، کافه ساکت دوباره
میز دنج کنج دیوار ، گم شده تو دود سیگار
آب کشیده زیر بارون ، نشسته اون گوشه آروم
بیخیال جیب خالی ، گم میشه باز توخیالی
هنوزم نکرده عادت ، به روزای بی مروت
با ترانه های فرهاد ، امروزم میبره از یاد
توی تنهایی میزش ، خالیه جای رفیقش
بین آدما و تنها ، اینم از مرام دنیا
دیگه تنها نمیتونه ، توی این دنیا بمونه
کاغذی رو برمیداره ، حرفاشو توش جا میزاره
به رسم نفس آخر ، میگه هرچی داره از بر
کاغذ سفیدو پاره ، این دیگه آخر کاره
جز سکوت قلندر پیر ، چی داره تو شهر تزویر
تنها و غریب و خسته ، تا ابد چشماشو بسته
کاغذ سفیدو پاره ، کافه ساکت دوباره
کاغذ سفیدو پاره ، این دیگه آخر کاره