جانا پشت همین پنجره بی وقفه بمان
حسرت دیدن تو یک نظر افتاده به جان
انتظارت منه دلداده را پریشان کرد
لااقل عطر خودت را به من برسان
تو همانی که در این شهر بی همتایی
هرچقدر دور شوی باز هم زیبایی
بی قراره توام و نگاهم به سوی توست
پلک بزنم تا که بمیرم این جادوی توست
اگر به دام تو باشم تا ابد آزادم
مرا خراب کن ، خراب توام آزادم
درد عشق است و برای دل من درمانی
سخت میگیری و این سختی تو آسان است
تو همانی که در این شهر بی همتایی
هرچقدر دور شوی باز هم زیبایی
بی قراره توام و نگاهم به سوی توست
پلک بزنم تا که بمیرم این جادوی توست