دنیا بهم ثابت کرد که آخر چیزی که باید یه روز اتفاق میوفته
گاهی یه اشتباه ظاهرا کوچیک مثل یه آتیش به جون باغ میوفته
هر کی رسید بی اعتمادم کرد هر کی که رفت یه چیزی یادم داد
انقدر چشم از آدما ترسید شوق رسیدن از سرم افتاد
دنبال معجزه بودم اگه اعتماد کردم
اگه هر چی سرم اومد صبرمو زیاد کردم
از خودم پا پس کشیدم از یقین به شک رسیدم
بس که دورم زدن آخر دورشونو خط کشیدم
برم یا بمونم هنوزم همونم که دلتنگ خونه است کجاست راه خونم
من راهی ندارم پناهی ندارم به جز بی گناهی گناهی ندارم