آموختم از بید ک در باد برقصم در اوج پریشانی خود شاد برقصم از سایه شمشاد چنین یاد گرفتم در ماتم هر سرو که افتاد برقصم شیرین من اینگونه مرا ساده مپندار بگذار که چون تیشه ی فرهاد برقصم از روز ازل با دل دیوانه بستم عهدی که فلک هر چه به من داد برقصم من درس گرفتم از این قافله ی عمر چون قاصدکی در دل گردباد برقصم پروانه اام از پیله نجاتم بده ای عشق بگذار برون آیم و آزاد برقصم