زیبای زشت من در آیینه خشت من
در وارونگی نهان پنهان گشته عشق من
هی گفتم برو نمان رفتی ماندن مرا
کج فهمیده بود شعر آواز خواندن مرا
من خود جاهلم به این که چیست خواسته ی دلم
در سردرگمی مرا حیران کرده ای دلم
دارد چین میخورد کم کم پیشانیم
من هی مینویسمت تو هی میخوانیم
آسمون ببارش که اسم حال من عشقه
عاشقم نبود تو فال اسممو نمینوشت که
آسمون ببارش که اسم حال من عشقه
عاشقم نبود تو فال اسممو نمینوشت که
پرت و پلا نوشتنم که این سکوتو بشکنم
میخوام صدای خندتو با همه گوشا بشنوم
اشاره کن صدا بزن درد و دلاتو ساز کن
اتاق تاریک منو پنجره هاشو باز کن
بزن به بیخیالیو سر به سرم بذار باز
بگو ولت نمیکنم پشت درو درار باز
میخوام که جون من بشه قسم به حرف راستت
انقده عاشقم بشی که قلب دنیا واسته
آسمون ببارش که اسم حال من عشقه
عاشقم نبود تو فال اسممو نمینوشت که
آسمون ببارش که اسم حال من عشقه
عاشقم نبود تو فال اسممو نمینوشت که
آسمون ببارش که اسم حال من عشقه
عاشقم نبود تو فال اسممو نمینوشت که
(آسمون ببارش که)
(عاشقم نبود تو فال اسممو نمینوشت که)