منم بودم یه روز اونجا
همونجایی که ایستادی
منم داشتم همین شکی
که تو امروز به من داری
واست آسونه دل کندن
از اونی که دلش گیره
تا آخر با یکی بودن
واست زندون و زنجیره
میخوام تا همیشه بدونی که من
با چه شوقی خواستم باشم پیشت
بساز از همین لحظه یک خاطره
که این شعر هم یادگاری شه
من اون آدم سادهی قصه هام
که تا آخرش منطقش قلبشه
که با اینکه کوچیک شده تو نگات
هنوزم هنوز نازتو می کشه
یکی که گیره احساسش
مثل من صورتش سرخه
و گاها غرق این فکره
که از چشمات می اُفته
تو قلبت گرم یک وَهمه
یروز از خواب پا میشی
و کاش اون روز که فهمیدی
نه غمگین و نه تنها شی
میخوام تا همیشه بدونی که من
با چه شوقی خواستم باشم پیشت
بساز از همین لحظه یک خاطره
که این شعر هم یادگاری شه
من اون آدم سادهی قصه هام
که تا آخرش منطقش قلبشه
که با اینکه کوچیک شده تو نگات
هنوزم هنوز نازتو می کشه