سهراب غزلي تازه مي سرايد
صادق در حال نوشتن
تاريخ رقم مي خورد از نو
ابر ها در حال باريدن
دوباره اين جنگ نا برابر
دوباره آغاز آدم و حوا
من اينجام روبروي تو
دوباره فصل آتش و سرما
سلام از نو سلام من خسته / از قلب تاریخ تلخ رقم خورده
سلام از نو ببین که من اینجام دوباره میرویم از خاک ترک خورده
اينبار پادشاه من تويي
آزادم كن از بند تن
از چاه بيرون آمدم انگار
عزيزم كن اين تو اين من
دوباره اين جنگ نا برابر
دوباره آغاز آدم و حوا
من اينجام روبروي تو
دوباره فصل آتش و سرما
سلام از نو سلام من خسته / از قلب تاریخ تلخ رقم خورده
سلام از نو ببین که من اینجام دوباره میرویم از خاک ترک خورده