رفتی که دلتنگی بماند
از تو برایم یادگاری
رفتی و جز باران ندارم
از چشمایم انتظاری
بیچاره آن کوهی که باید داغ دلش سریز باشد
بیچاره تر آن جنگلی که معشوقه ی پاییز باشد
با من چه کردی مهربانم آتش گرفته استخوانم
از درد میگویم چه دردی رفتی ببین با من چه کردی
گفتی خداحافظ ندیدی غم سینه ام را پاره کرده
از صبر آرامم وگر نه داغت مرا بیچاره کرده
بعد از تو بارانم همیشه دور از تو من دور از دیارم
راهی ندارم کس خدا را با گریه ی بی اختیارم
با گریه ی بی اختیارم