از این رها گذاشتن تو، چه می کشم
ای دل! ببین ز داشتن تو، چه می کشم
عشق آخر از تو، ای دل من! دور میشود
از بس به اشتباه تو، مجبور می شود
چیزی نمانده از شهر
جز خاطرات تو
چیزی نمانده از تو
غیر از صدای من
چیزی نمانده از من
جز پرسه های شب
چیزی نمانده از شب
جز گریه های من
سازم! اگر مرا بنوازی
شعرم! اگر مرا بِسُرایی
راهم! فقط اگر تو بیایی
عشقم! فقط اگر تو بخواهی
هرگز سفر نکردم
جز در هوای تو
در خود کشیده
جان مرا ماجرای تو
از خود گذشته ام
که بمانم به پای تو
جانم رسیده بر لب
جانم فدای تو
سازم! اگر مرا بنوازی
شعرم! اگر مرا بِسُرایی
راهم! فقط اگر تو بیایی
عشقم! فقط اگر تو بخواهی