رو سر بنه به بالين تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماييم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهي بيا ببخشا خواهي برو جفا کن
خيره کشي است ما را دارد دلي چو خارا
بکشد کسش نگويد تدبير خونبها کن
بر شاه خوبرويان واجب وفا نباشد
اي زردروي عاشق تو صبر کن وفا کن
دردي است غير مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گويم کاين درد را دوا کن
در خواب دوش پيري در کوي عشق ديدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوي ما کن
خيره کشي است ما را دارد دلي چو خارا
بکشد کسش نگويد تدبير خونبها کن
بر شاه خوبرويان واجب وفا نباشد
اي زردروي عاشق تو صبر کن وفا کن